نفس های من

ساخت وبلاگ
دیشب از سردرد به زور  زود خوابیدم....امروز مامان مرخصی گرفته و مثلا خونه اس! صبح  قشنگم با صدای نکره الاصوات با جیغ دختر داییم و خنده های امین خان آغاااز شد ...مامانم هی میگفت چه خبرتونه؟آرومتر... خداااااااااا من از صدای این دوتا جونور متنفر شدم دیگه؟ گوشیمو چک میکنم... 3تا پیام دارم اولی که جناب ایرانسله گوشه لبم کج میشه ...گویا امثال سکته زده ها شدم ... و بعدی یک تماس از دست رفته از بابا  و بعدیش هم که بچه ها گفتن امروز میای بریم حافظیه؟ یه کوچولو فکر میکنم میبینم حوصله خودم هم سررفته...!میگم باشه عصر بریم! دختر داییم مین ترم زبان داره  ... امین کلاس رباتیک! یه امروز و به خودم استراحت میدم و میگم من کاری ندارم مامان خودت بچه ها رو برسون. الان هم دعوا سر اینه که دختر داییم به جای شال مجلسیش  مقنعه بپوشه و امین داد میزنه مااامااان جورابام کجاس!! و من چشمامو میبندم ونفس عمیق میکشم و میگم بیخیال! به من چه؟! این یک هفته دیوانه شدم از دست این دوتا بچه ی زبون نفهم!!!   نفس های من...ادامه مطلب
ما را در سایت نفس های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6nafashayeman7 بازدید : 22 تاريخ : جمعه 21 آبان 1395 ساعت: 18:41

خیلی سخته

آدم ساعتها بشینه و به حرفهایی فکر کنه

که هیچوقت قرار نیست بزنه !!

#پائولو_کوئیلو

 

نفس های من...
ما را در سایت نفس های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6nafashayeman7 بازدید : 25 تاريخ : پنجشنبه 20 آبان 1395 ساعت: 7:45

یادمه پارسال همین موقع ها بود ک حس کردم خیلی حالم بده و کارم کشید به بیمارستان و... تو اون برهه زمانی خیلی حالم بد بود،خیلی زیاد... اونقدر که دلم میخواست همه چیو بشکنم،تک تک کتاب ها و دفترامو ریز ریز کنم...خوب یادمه دفترهای خاطراتمو چطور برگ برگ کردم و ریز ریز پاره اشون کردم هر 365تا صفه رو باهم! یادمه عادت داشتم هرروز بنویسم  هرروز از خودم برای خودم بگم تموم سه تا دفترمو ریختم دور! حتی به لباسام هم رحم نکردم تک به تکشونو ریختم بیرون ...حالم خیلی خراب بود..خوب یادمه که مامانم حتی گریه میکرد ... بابام خورد شد ... داغون شد ... شاید یه معجزه بود برگشتم ! همیشه فکر میکردم آستانه تحمل و طاقتم برا درد خیلی بالاس! بالا بود ... ولی روحیه ام افتضاح بود... داد میزدم و در اتاقمو میبستم و میگفتم مامان توروخدا دست از سرم بردار بابا من خوبم! ولم کنین... شاید اگه دو_سه تا از دوستام نبودن،شاید اگه نیلوفر و فاطمه و مریم نبودن من خیلی وقت پیش خودم و باخته بودم... شاید اگه کلاس موسیقی و عکاسی نبود من روحم هم با جسمم داغونتر  میشد و تحلیل میرفت...12کیلو وزن کم کردن ... غذایی که خلاصه میشد تو یه لیوان شیر نفس های من...ادامه مطلب
ما را در سایت نفس های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6nafashayeman7 بازدید : 18 تاريخ : پنجشنبه 20 آبان 1395 ساعت: 7:45

از سر درد چشامو نمیتونم روی هم بذارم ... ساعت2ظهره و دلم یه خواب حسابی میخواد... بالش و از رو تخت برمیدارم با یه ملحفه کف اتاق دراز میکشم...چشمامو میذارم رو هم و سعی میکنم ذهنمو خالی کنم...بی اینکه متوجه بشم خوابم میبره.یهو امین با یه صدای بلند گفت عزیزی....عزیزی....خاله اینا اومدن؛ روح همه ی امواتشو آباد کردم و لب زدم ای زهرمار و عزیزی،پنجه میکشم تو موهامو و بالشو میذارم اینور. خیالم راحته که امروز مامان آف هست و خونه اس  و اومد...خاله جان با جفت پسر شر و وروجکش اومد و دهن کج کردم که الان کاش بیدار نمیشدم یا اینکه کاش زود شب شه و من بخوابم  به خودم تشر میزنم زهرم نفس های من...ادامه مطلب
ما را در سایت نفس های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6nafashayeman7 بازدید : 22 تاريخ : شنبه 15 آبان 1395 ساعت: 15:44

همیشه رفتن سخته!

نفس های من...
ما را در سایت نفس های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6nafashayeman7 بازدید : 32 تاريخ : شنبه 15 آبان 1395 ساعت: 15:44

واسه هر آدمی 

یه دفترچه ای کاش تو ذهنش وجود داره 

که تا ابد جا واسه نوشتن داره

نفس های من...
ما را در سایت نفس های من دنبال می کنید

برچسب : ای کاش,ای کاش با تو میموندم,ای کاش آب بودم,ای کاش آدمی وطنش را,ای کاش می شد,ای کاش بودی,ای کاش فرصتی بود,ای کاش از احلام,ای کاش بمیرم,ای کاش نبود تو دنیا, نویسنده : 6nafashayeman7 بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 25 مهر 1395 ساعت: 22:33

                                        لعنت به هرچی فکرو خیاله...

                                     حالم ازت به هم میخوره زندگی 

                                      میفهمی؟!حال به هم زن ترینی...

نفس های من...
ما را در سایت نفس های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6nafashayeman7 بازدید : 13 تاريخ : يکشنبه 25 مهر 1395 ساعت: 22:33